محل تبلیغات شما



درست همین چند دقیقه ی پیش از یکی خوشم اومد

‌وای شبیه آرش عبادی توی ذهنمه(پسر رویایی ذهنم با ویژگی های رمانتیک)

حسابی هیجان زده ام

شایدم از تنهاییمه که سریع انقدر هیجان دارم

و دوست دارم  با یکی پرش کنم

حتی شده با فکر

مسلما با فکر چون تو واقعیت که به چشمشم نمیام انقدر هم خجالتی ام هم دست و پا چلفتی ام مدام سوتی میدم

هم اینکه من خانوا ده ام ازم خوششون نمیاد

رفیقام ولم کردن

همه ازم متنفرن

محبت مادر من بهم اینکه یه ساعت فوشم نده یا یه روز نفرینم نکنه

اوج محبت خواهرامم به اینکه میدونن بیماری رنج آوری دارم اما خودشون رو میزنن به اون راه

بعد من انتظار دارم یک غریبه از من خوشش بیاد

وای که چقدر دیشب ناراحت شدم وقتی فهمیدم هم محبوبه هم معصومه (خواهرام) میدونن بیماری دارم و به روی خودشون هم نمیارن تازه چند وقت پیش توهین محبوبه هم یادم نرفته که دلم رو ش. و بیماریم و مسخره کرد

هعی بیخیال عاشقی زهرا

تو حتی بیماری

کی حاظره با دختری مثل تو با این زندگی رنج آور ازوداج کنه!

بغض گلوم رو گرفته اما تو کتابخونه ام نمیتونم گریه کنم

خدایا پشیمون شده بودم که باهات اشتی کنم و نماز بخونم

اما بازم میگم

مگه نماز برای شکر گزاری نیست!؟

من بابته چی شکر گزار باشم

تنم سالمه!؟

خانوادم دوستم دارن!؟

رفیق دارم!؟

به آرزو هام رسیدم!؟

تا حالا کسی عاشقم شده!؟

بابت تحقیر کردنم از طرف ادمای اطرافم شکر کنم!؟

خودت بگو.

بیخیال این پسره و ماجرای امروز.

 

 


امروز غروب وقتی آجیم اومد، تصمیم گرفتم مانتویی که برای دانشگاه خریده بودم رو تنم کنم وبگم امسال این تیپمه!

آقا من مانتو ی سرمه ای شیک و پیک هفتاد وپنج تومنی رو تنم کردم.

مقنعه ی بلند چهل تومنی رو هم کشیدم روش، که متوجه یه چیزی شدم.

اونم اینکه این مانتو ی تنگ سرمه ای که هیچ شکل و شمایل خاصی نداره بجز سر سینه اش که طرح داره کامل رفته زیر مقنعه!

تا اینجاش برگشتم به سه سال پیش، یعنی پیش دانشگاهی. با اون مانتوی سر و ساده ی دبیرستانم!

با خودم گفتم بزار تکمیلش کنم

مد نظرم این بود بهتر شه

ولی بد تر شد

کیف عظیم والجثه ی شیک و پیک دویست هزار تومنی رو انداختم رو کولم!

که ندا آمد

-شبیه گوژ پشت شدی!

آجیم بود

اما این مهم نبود!

چون ضربه ی آخر رو یکم بعد زد!

گفتم:این مانتو رو شرایط اقتصادی تنم کرده! وگرنه گرون تر هم بود شیک و خوشگل تر این ارزون ترینشون بود.  همین الانم من رکورد قیمت مانتو هامو شدم. آخرین مانتوم هفتاد تومن بود این پنج تومن گرون تره!

که باز ندا آمد!

گفت: زهرا مشکل از مانتو نیست. ببین سر جمع این تیپت با شلوار لی و کفشت میشه پونصد تومن!

من فکر میکنم تو .با نمکی ها ولی.به هر حال مشکل از توعه!

حقیقتا مشکل از منه!

نه قیافه.مشکل از شانسمه امسال کلی تو اینستا مانتو ها ی دهه هفتاد روو دیدم که دوباره مد شدن و گشاد و خوشگلن اما دقیقا یه مانتوی تنگ نصیبم شد!

کوله های شیک کوچیک و جمع و جور مد شده. اما من یه کیف که خالیش دو کیلوعه نصیبم شده!

به هر حال من فکر میکنم ترم به ترم پس رفت میکنم!

فردا هشت صبح به تف ترین تیپ ممکن میرم که یه ترم شاد و پر هیجان رو سپری کنم!

اندر احوالات من، وقتی شرایط اقتصادی تعیین میکنه چی تنم کنم چی نکنم!

بماند که کفشم خاکستریه

بماند که شلوار لیم ابی سیره

سینه بزن هموطن

بماند که با خودت فکر میکنی کیفم دویست تومن مانتوم هفتادتومنه

بماند من زشتم

بد تیپم

شرایط اقتصادی، چه کردی ؟ بماند

که عالم نداند

 

 

 


یه مدته تق و لق میام وبلاگ

دنیای روبیکا و اینستا بدجور منو درگیر کرده

دیگه حس نوشتن ندارم

نظرات تایید نشده به ۶۸ تا رسیده

بازم به متن غم انگیز یه اتفاق بد

انگار اینجا شده جایی برای درد و دل

یکی از جوجه هام جون داد 

امروزب صدای گریه مامانم بیدار شدم جوجه ی خروسم تازه چند روز بود قوقولی میکرد و خیلی زیاد دوسش داشتم همش بغلم بود صبح جنازه اش رو دیدم داغون شدم اما دارم به خودم میگم همین که گوشت نشد تو بشقابم خیلی خوب بود اخه همش آرزو میکردم خودشون بمیرن اما سر بریده شون رو نبینم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

... فلک را سقف ...